سلام قندو نباتم بیست و هشتمین سحر زیبای ماه مبارکه توی این یکماه، برنامه خواب و بیداریت کاملا بهم ریخته.شبا تا دم سحر با من بیداری و از اون طرف تا ۱۱ میخوابی. هرچند این خوابیدنت برای من فرصت خوبی بود برای استراحت، ام باید دوباره خوابت تنظیم بشه دیشب با وجود اینکه مهمان داشتیم و شما حسابی خسته شده بودی ،بازهم تلاش های من برای خوابوندنت بی فایده بود.از ساعت ۱۲:۴۵ تا ۱:۳۰ لالاییت کردم، قصه و لالایی گذاشتم اما نخوابیدی.منم که خسته بودم گذاشتمت روی زمین و دراز کشیدم.اومدی کنارم،نازم کردی،اما چشامو باز نکردم.یه کوچولو خوابم برد. چشامو باز کردم دیدم نیستی . پاشدم دنبالت دیدم رفتی کنار بابایی داری آروم بازی میکنی.اومدم دراز کشیدم بازم لپ...