علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

زردی گرفتن مردکوچک

1394/12/12 20:51
نویسنده : مامان علی
310 بازدید
اشتراک گذاری

من،علی شش روزه درآغوشم،باهمسر همیشه همراهم،منتظر تست زردی.عدد زردی دلبندمان۲٠ است.اشک  هایم بی اختیار میریزند.راهی مطب دکتر میشویم.به دلیل خاطره بدی که از دستگاه های نوردرمانی داریم،وتجربه فامیل از طب سنتی،متوسل به درمان های سنتی میشویم.حجامت ،تجویز دکتراست و ماهم موافقیم. اول ازمن میخواهند پسرکم راشیر کامل دهم که ضعف نکند. خواب است.به زور بیدارش میکنند. شیرش راکه میخورد، دکتر دست بکارمیشود.گوش اولش راکه تیغ میزنند،اصلا واکنش نشان نمیدهد. خانم دکترمیگوید پسر صبوری دارد.اما باتیغ های بعدی به گوش راست، کمی گریه میکند.به خانه می آییم. رنگ و رویش کمی باز میشود.

علی هشت روزه،مطب دکتر،زردی همچنان بالاست.مرحله دوم درمان،حجامت دوباره و مصرف دارو بمدت۴۸ ساعت

و علی ده روزه

شکرخدا زردی پایین آمده.ولی چند روز بعد تست باید انجام شود.

علی سیزده روزه وتست زردی،زردی۱۸

خانمی که آنجاست ،استرس شدیدی به ما وارد میکند.شاید فرزندتان دچار عارضه مغزی شده باشد...دلم میلرزد...تا خانه اشک می ریزم.به امام رئوفم التماس میکنم و سلامتش رااز او میخواهم.پسرک نازنینم به زیر دستگاه میرود. ساعت ها کندتر از همیشه میگذرند.کودکم بیحال است.به زور شیر میخورد.گریه نمیکند.

بادکترش تماس میگیرم.میگوید نباید زیر دستگاه میرفت.همان درمان ها کافی بود.باید آزمایش خون میدادی و...

روزبعد،ساعت۱۵:۳٠،حال علی کوچکم اصلا خوب نیست.هیچ حرکتی ندارد.حتی شیر هم نمیخورد.بدنش داع داغ است.با اشک و توسل  به علی اکبر امام حسین علیه السلام،راهی بیمارستان میشویم.بلافاصله دکتر ویزیتش میکند.حرف های دکتر خودش را میگوید.میگوید نیازی به دستگاه نبوده و باید آزمایش میدادی وبعد اگرلازم بود بستری میکردی.دستگاه های خانگی استانداردنیست و اگرچند ساعت دیگر بچه زیر دستگاه بود خدایی نکرده ... آزمایش خون میگیرند.خونی ندارد که آزمایش کنند.به زور خون میگیرند. ومن پشت در اتاق جگرم پاره پاره میشود و اشک میریزم بااشک های پاره جگرم... دستان پسرم کبود میشود.ولی باید صبور باشم وقوی.تا جواب آزمایش آماده شود، دستگاه را پس میدهیم ودر نمازخانه بیمارستان منتظر میشویم.جوابش رامیگیریم و به اتاق دکترمیرویم.جواب۱۱ است.شکرخدا پسرکمان سالم است.به خانه برمیگردیم. علی ما هشیارشده،چشمان زیبایش را بازکرده ومیخندد.خدایاشکرت...

علی زیبایم زیر دستگاه

پسرکم بعد خونگیری

تجربه جدیدمن :

به درمان های سنتی اعتماد کنیم.طب چهارهزار ساله ما غنی تر از آنست که فکر میکنیم.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

بانو
13 اسفند 94 7:09
سلام وبلاگ زیبای دارین برای افزایش ترافیک وبلاگتون راهکارهایی دارم به سایت من سر بزنید موفق باشید
مامان زهرا
14 اسفند 94 13:12
وااای عزیزم چقدر سخت بوده ان شاءالله گل پسرت همیشه سالم باشه
مامان علی
پاسخ
آره خواهرخیلی سخت بود.بچم داشت جلوی چشمم پرپرمیزدوآب میشد ممنون دعاکنین برامون
مامان وبابا
27 اسفند 94 3:39
وای عزیزم کاملادرکت میکنم.خداراشکربخیرگذشت
مامان علی
پاسخ
آره واقعا.خیلی سخت بود