۲۷ بهمن صبح که بیدار میشوم انگار حالم بهتر است.ساعت ها میگذرد. ساعت۱۱. دردهاشروع میشوند.راه میروم.کمی آرام میگیرم.مینشینم.باز دردهامی آیند.ساعت را نگاه میکنم.یکساعت گذشته.دردهامنظم شده اند ولی با فاصله.مامای همیشه همراهم ازمن میخواهد نوارقلب بچه را چک کنم.ساعت ۲ بعدازظهر،راهی بیمارستان میشویم.نرسیده با بیمارستان، کسی گل به دست،دسته گل نرگسی میخریم.عطرش آرامش بخش است.به بیمارستان میرسیم.معاینات اولیه، نشانه های زایمان را تایید میکند.اما نه بزودی.نوارقلب پاره تنم را میگیرند.همه چیز خوب است . پس از مشورت با پزشکم،بستری میشوم.ولی هنوز زمان زیادی مانده تا زمینی شدن فرشته من.با همسرم خداحافظی میکنم.اشک،چشمانم را پر م...