سفر مشهد
سلام به گل پسر خودم
اومدم برات از خوشمزه کاریات بنویسم نفسم
هنوزم شیرین زبونی و حرف ر ، ل تلفظ میکنی.
عاشق پلیس شدن و پاسدارهایی
برات پارچه خریدیم دادیم خیاط برات یه لباس تا راهپیمایی ۲۲ بهمن بدوزه. تموم بشه عکسشو میذارم.
راستش قرار بود خودم برات بدوزم اما حقیقتا شریفه نمیذاره بشینم پای خیاطی.
این ترم درسی هم تموم شد و شما بازم موقع امتحان رفتن من بهانه میگرفتی و چندتا امتحان باهام اومدی. دوتا امتحانم که کنارم سرجلسه خوابت برد.
کلا توی حوزه امتحانی همه مراقبین و خانومایی که میومدن امتحان بدن منو میشناختن که با سه تا بچه میرم امتحان.
مسوولیت پذیر تر شدی . تا حدودی کارای خودتو انجام میدی . و اینا به لطف تولد خواهر کوچولوته که میخوای ثابت کنی بزرگ تری.
و اما چندتا عکس
این نقاشی رو خودت کشیدی و عفیفه زیر هر کدوم از شخصیت ها اسامیشونو نوشته.جالبه برای خودت و بابایی سیبیل کشیدی
یه روز که بعد امتحان باهم رفتیم حرم، کلی توی تاکسی درباره سردار سلیمانی سوال پرسیدی که مامان این پرچما رو بخاطر شهادت حاج قاسم زدن توی خیابون و... . وقتی پیاده شدیم آقای راننده این عکس رو بهت داد
خیلی خوشحال شدی.
یک شب هم دایی جون زحمت کشیدن و بردنتون شهربازی معارفی. اونجا اولین بار آتش نشان بازی کردی و خیلی خوشحالی بابتش.
رابطه ات با شریفه هم خداروشکر عالیه. فقط مشکل سر اینه که خیلی میبوسیش. گاهی از خواب بیدارش میکنی
امیدوارم مثل دایی جون که خیلی هوای ما رو داره، هوای خواهراتو داشته باشی عزیزم.
دوست دارم