علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

آتلیه یکسالگی علی،سه ونیم سالگی عفیفه

سلام گل پسرم یکساله که شدی،با آبجی جون بردیمتون آتلیه. هرچند خیلی سخت بود عکس گرفتن از شما دوتا وروجک شیرین،اما خانم عکاس خیلی با حوصله از شما دوتا عکسای قشنگ ثبت کردن چندتا از عکساتونو برات میذارم یادگار بمونه                               خدا شما دوتا فرشته نازنینمو برای سربازی ولی امرش حفظ کنه و به ما کمک کنه بتونیم مهدوی تربیتتون کنیم                     ...
27 خرداد 1396

قدم قدم...با یه علم....

سلام گل پسرکم اومدم تا طبق قولی که دادم،خاطرات سفر اربعین رو برات بنویسم.یه سفر،یه معجزه،یه حادثه تکرار ناپذیر.... نمیخوام برات بگم کی راه افتادیم،کی رسیدیم،کی اومدیم و..... اوناها رو مشروح توی دفتر خاطرات،دقیق و مو به مو ثبت کردم. میخوام از خودت بگم توی سفر. ازاینکه چقدر برام شیرین بود،حتی سختی هاش.... اما... شب اول که رسیدیم نجف،همگی خسته،خونه دوستمون استراحت کردیم.صبح روز بعد اولین زیارت...خیلی برام دلچسب بود که با دوتا نوگل قشنگم میرفتم زیارت.خیلی شیرین بود.هرچند زیارت هام در حد یه سلام از راه دور بود و یه امین الله... و تمام... اما خیلی خیلی خوب بود. یادم نمیره که شما همونجا تب کردی.روز اول.ومن مجبور...
20 خرداد 1396

چندعکس،چندخاطره

سلام گل پسرم این روزا،هرچی به عقب برمیگردم پر از خاطرات ثبت نشده است.امیدوارم بتونم برات بنویسم. دیشب چندتا عکس ازت پیداکردم که نمیدونم دقیقا چندماهت بوده اما واقعا زمان زود گذشته. برات میذارم برای یادگار       آخه این چه جور ماست خوردنه         آقای متعجب         ای جونممممممم                 اینم مراسم شیرخوارگان         و..... یه شکلات خوشششششششششمزززززززه دوستت دارم تا بعد که ان شاءالل...
16 خرداد 1396

ماه رمضان

سلام نوگل من خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم روز به روزبزرگتر و شیرین تر میشی. الان دیگه خیلی خوب راه میری. کلمات آب،نی نی،دَ دَ،ماما،بابا رو ادا میکنی. وقتی هم چیزی باب میلت نباشه شیرین قهر میکنی. علاقه عجیبی به آبجی جونت داری طوری که صبح بیدار میشی اول میری سراغ آبجی خانوم و اگر خواب باشه بیدارش میکنی. برعکس خواهر جون،بابایی تشریف داری و دنبال باباجون گریه میکنی. علاقه شدیدی هم به حموم داری و هرکس بره،پشت دراشک میریزی. الانم هشتمین روز ماه مبارکه،وشکر خدا همکاری کردی و روزه هامو گرفتم.امیدوارم تا آخر ماه مبارک باهام راه بیای. ضمنا،تولد یکسالگیتم به خوبی برگزار کردیم که سر فرصت،برات عکساشو میذارم ...
13 خرداد 1396
1