تولد شش سالگی و اتفاقات این روزها
سلام و صد سلااااام به پسر خوب خودم. مدت طولانی هست که نتونستم چیزی بنویسم. دلیل اول خراب بودن گوشیم ، که سایت رو باز نمیکرد . گوشیم رو عوض کردم ، خداروشکر رفع شد . دوم اینکه سطح سه آزمون دادم و شکر خدا قبول شدم ، بیشتر از قبل درگیر درس شدم . سوم اینکه خدا یه فرشته دیگه بهمون داد و درگیر بچه داری شدیم . و اما اتفاق خیلی تلخ این مدت ، فوت ناگهانی آقاجون بود که خیلی خیلی برای همگی ما سخت بود .
چقدر غصه خوردی و به هر بهانه یاد خاطراتت با آقاجون میفتی و یادآوری میکنی .
اما بریم سراغ عکس ها
مهمانسرای حرم
اولین سفر قم جمکران پسرم
و تولد داداش جونت ، که خیلی خیلی خوشحال شدی .
برای نام گذاری داداشی ، مشورت و رای گیری کردیم . اما از همه بیشتر شما اصرار داشتی اسم داداشی حیدر باشه . اینطوری شد که حیدر آقا انتخاب شد .
بعد تولد داداشی ، آقا جون تنهامون گذاشتن .
بعد فوت آقا جون ، یکماه مشهو موندیم و بعد چهلم بابایی اومدن دنبالمون و با هواپیما برگشتیم .اول رفتیم چابهار ، شماها کنار دریا بازی کردین .
اینم تولدی که شب اخر ، مشهد، خونه دوستمون زحمت کشیدن گرفتن .
تولدت مبارک پسر قشنگم .
امیدوارم روزهای آینده اتفاقات خیلی خوب برامون بیفته .