ز کودکی خادم این تبار محترمم...
سلام عزیز دل مامان
خیلی وقته میگی لباس پلیسی میخوام.
این دفعه تا رسیدیم مشهد، گفتی لباس میخوام.
ماهم بالاخره موفق شدیم رفتیم خریدیم.
ز کودکی خادم این تبار محترمم
چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم
به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم
کنار لشکر عشاق حسین هم قدمم
***
اگر که حرمت این بارگه شکسته شود
و یا اگر که ره کرببلا بسته شود
چونان زنم به پیکر غاصب شام و عراق
که بند بند وجودش ز هم گسسته شود
***
حکم دفاع از حرم ز شاه نجف دارم
به امر رهبرم هماره جان به کف دارم
هدف فقط رهایی عراق و سوریه نیست
مسیرم از حلب است قدس را هدف دارم
***
نه غصه جدایی از یار و وطن دارم
به امر حق به راه دل کفن به تن دارم
پریدن از قفس که بال و پر نمی خواهد
عشق است بال پریدن همان که من دارم
***
ذکر لبم یازینب به دلم واهمه نیست
به سرم جز زیارت حسین فاطمه نیست
خدا مرا از در این خانه جدا نکند
گدایی در این خانه مرا خاتمه نیست
***
خطوط قرمز دور حرم ز خون من است
چو برکه ام که مرگ من همان سکون من است
پیاده می روم ز مشهدالرضا تا شام
حال کبوتر حرم حال کنون من است
بامید رزم جامه ای که به قدس ببرت عزیزم
آخه
تو هم باید بری، آره بری سرت بره
نذاری این حرومی طرف حرم بره
یه روزی هم میاد نفس آخرت بره....