شهربازی معارفی
سلام پسر نازم
این بار رفتیم مشهد، طبق قول قبلی ، بردمتون شهربازی معارفی.
البته دفعه اول شنبه رفتیم که تعطیل بود و کلی گریه کردی.بعد دوشنبه رفتیم که کلی بازی کردی.
بقول خودت شترسواری
زنبور عسل
کندو
سرسره
آقایی که این قسمت بود خیلی ازت خوشش اومده بود بغلت میکرد میبردت این طرف و اون طرف
شماهم حسابی براش بلبل زبونی میکردی.
بعدشم رفتیم زیارت که البته توی صحن نشستیم.شماهم هرچی عکس گرفتم ،خرابش کردی بااین اداهایی که در میاوردی فدات بشم
اینم بگم که گاهی خیلی غر میزنی و واقعا اوقات همه رو تلخ میکنی.
هرجا میریم گریه میکنی برگردیم خونه خودمون بجز خونه آقا جون که اذیتم نکردی.
شبا هم باید دستات روی لپای من باشه تا خوابت ببره.مدتیه پیش آبجی جون میخوابونمت اما به محض بیدار شدن، پامیشی میای کنارم.
خلاصه کنم که هنوز خیلی بهم وابسته ای.
امیدوارم بزرگ میشی کمتر بشه عزیزم.
دوستت دارم