علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

شیرین زبونی

1397/8/25 16:23
نویسنده : مامان علی
360 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشمزه خان. فدای شیرین زبونیات که روز به روز بیشتر میشه. چندتا یادمه برات مینویسم.

.............

علی نشسته روی صندلی. هدفون منم انداخته گردنش. دستشم مثل میکروفون،با ابهت تمام میگه: خانم ها و آقایان.پچال(شلوار) پسرتونو بکشین بالا و من ...

............

علی و عفیفه در حال بازی علی رو به عفیفه: اگر اذّتم کنی پیر میشم هااااااا الهی فدات بشم من

...........

بعد از تموم شدن دوره قرآن: من: الهی فدای پسرم بشم من که اسباب بازی هاشو به دوستاش داده.ماه بودی پسر گلم امروز. علی: همون ماه که میره تو آسمون؟

من: آره خوشگلم علی: پس دعا کنین منم ماه بشم بوتونم(بتونم) برم تو آسمون دورت بگردم بااین حرفای جالبت.

............

علی توی مهد عفیفه بانو، رفته توی کلاس. دوست عفیفه اومده میگه : علی توی کلاس گفته به من نگین علی کوچولو، من علی آقام. بعدشم علی رو کرده به من میگه : من کوچولو نیستم بُگک(بزرگ) شدم نگا کنین دستام کقد(چقدر) بگگه. فدای دستای مردونه ات عمر من.

...........

علی توی آشپزخونه، اومده انگشت کوچیکو گرفته میگه: کقد این اندشت کوچولوتون ناااااازه. هر چی رو بگیم نازه میگه نه کقد اندشت کوچولوم نااااااااازه.

فدای اون انگشتای بند انگشتیت

و البته کلی شیرین زبونی دیگه، که الان حضور ذهن ندارم

اما یه چیز کلی توی حرف زدنت اینکه: خ رو ک تلفظ میکنی

کودم:خودم

کوووودم:خوردم

کتّه: خسته

و کلی کلمات جدید و بقول دوستان فضایی

باز میام، سرفرصت

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
26 آبان 97 8:09
بغل