علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

قدم قدم...با یه علم....

سلام گل پسرکم اومدم تا طبق قولی که دادم،خاطرات سفر اربعین رو برات بنویسم.یه سفر،یه معجزه،یه حادثه تکرار ناپذیر.... نمیخوام برات بگم کی راه افتادیم،کی رسیدیم،کی اومدیم و..... اوناها رو مشروح توی دفتر خاطرات،دقیق و مو به مو ثبت کردم. میخوام از خودت بگم توی سفر. ازاینکه چقدر برام شیرین بود،حتی سختی هاش.... اما... شب اول که رسیدیم نجف،همگی خسته،خونه دوستمون استراحت کردیم.صبح روز بعد اولین زیارت...خیلی برام دلچسب بود که با دوتا نوگل قشنگم میرفتم زیارت.خیلی شیرین بود.هرچند زیارت هام در حد یه سلام از راه دور بود و یه امین الله... و تمام... اما خیلی خیلی خوب بود. یادم نمیره که شما همونجا تب کردی.روز اول.ومن مجبور...
20 خرداد 1396

ماه رمضان

سلام نوگل من خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم روز به روزبزرگتر و شیرین تر میشی. الان دیگه خیلی خوب راه میری. کلمات آب،نی نی،دَ دَ،ماما،بابا رو ادا میکنی. وقتی هم چیزی باب میلت نباشه شیرین قهر میکنی. علاقه عجیبی به آبجی جونت داری طوری که صبح بیدار میشی اول میری سراغ آبجی خانوم و اگر خواب باشه بیدارش میکنی. برعکس خواهر جون،بابایی تشریف داری و دنبال باباجون گریه میکنی. علاقه شدیدی هم به حموم داری و هرکس بره،پشت دراشک میریزی. الانم هشتمین روز ماه مبارکه،وشکر خدا همکاری کردی و روزه هامو گرفتم.امیدوارم تا آخر ماه مبارک باهام راه بیای. ضمنا،تولد یکسالگیتم به خوبی برگزار کردیم که سر فرصت،برات عکساشو میذارم ...
13 خرداد 1396

تشنه کوی حسینم ای اجل مهلت بده...

سلام عزیز دلم آقا طلبیدن و ان شاءالله امسال ما هم جزء زایرین پیاده اربعین اربابیم.امیدوارم هرساله قسمت همه عاشقا و قسمت ما بشه این فیض عظیم.ان شاءالله که شما دوتا فرشته نازم اونجا مریض نشین و اذیت نکنین که سفر به همه خوش بگذره...  دوستان همگی حلالم کنین  دوست دارم عزیزم... 
16 آبان 1395

روز ما...

سلام آقازاده امروز میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ست . این روز رو بنام  روزمادر نامگذاری کردن.امروز روز بانوان عزیزی است که نام مادر رو یدک میکشن و مسؤولیت سخت تربیت فرزند رو برعهده دارن. امیدوارم بتونم ازپس این مسؤولیت سخت بربیام. این هم یه عکس ناب از صبحگاه امروز.بالاخره موفق به شکار لبخند قشنگ گل پسرشدم. قربون خنده ات هم نفسم ...
11 فروردين 1395

بهاران خجسته باد ...

اولین بهار عمرت،گل سی و سه روزه من،مقارن با نوروز۱۳۹۵ بود.سالی که هم درآغاز وهم  در پایان، مزین به میلاد با برکت دختر پیامبر مهربانیمان است.هرچند که از این بهار ، چیزی بر لوح دلت نقش نمیبندد، اما برای ما شیرین تر از سال گذشته بود بخاطر حضورت. واما اندر حکایت سال نو: ساعت٦صبح، درتکاپو بودم برای انجام کارها و رسیدن به امامزاده اسیری بم ساعت ۷:۳۵ ، راه می افتیم ساعت۷:٤٥ ، درمسیر ، امواج رادیو ما را به صحن و سرای امام رئوف میبرد.اشکهایم، مهمان چشمانم میشوند.میبارند،بی وقفه. دلم تنگ صحن و سرای ارباب است. ملتمسانه ، سلامت تورا، و همه خانواده را میطلبم ساعت ۷:۵۷ ،هنوز نرسیده ایم. سه دقیقه مانده به سال نو وساعت۸:٠٠:۱۲ ، سال تح...
3 فروردين 1395

۲۲ بهمن

امروز،روز حماسه آفرینی بود باز... ویکماه...دقیقا یکماه تا زمینی شدن فرشته من... دردها پراکنده می آیند و میروند حالم ناخوش است.فردا ان شاءالله عازم مشهد میشویم.راهی دور.اجازه پرواز ندارم.بالاجبار همه باهم،به دل جاده میزنیم.یک هفته به قرارمان بادکترمانده.ولی حالم ،حال دگرگونه ایست.چاره ای نیست.میرویم توکل به خدا...شاید زودتر قصد زمینی شدن کنی...
11 اسفند 1394