علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
آبجی عفیفهآبجی عفیفه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
شریفه بانوشریفه بانو، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه سن داره

بزرگ مرد کوچک، علی من

سلام.مامان یه فرشته پاک، که میخواد خاطرات پسر کوچولوش جاودانه بشه

علی بهانه گیر

سلام گل پسری حسابی نق نق میکنی دایم بهم چسبیدی یه ثانیه بدون من نمیمونی حتی شب اگر حس کنی کنارت نیستم بیدار میشی ومن واقعا مستاصل شدم همه میگن خدا صبرت بده مامان علی.چقدراین پسر اذیتت میکنه البته خودتم اذیت میشی امیدوارم زودتر اوضاع احوالت روبراه بشه وگرنه موقع امتحانات این ترم،مشکل دارم باهات
31 فروردين 1397

فیلشاه

سلام گل مادر امروز رفتیم سینما هویزه فیلشاه دیدیم.با وجود اینکه شما تب داشتی و بیحال بودی،هواهم کمی سرد بود،بخاطر اینکه به آبجی جون قول داده بودم و خاله معصومه هم زحمت کشیده بودن بلیت گرفته بودن، بخاطر ما میخواستن بیان، رفتیم.اما در کل خیلی عالی بود.در واقع بهتره بگم بی نظیر بود.شماهم آروم کارتون دیدی و.وسطای فیلم خوابیدی. الانم دارو خوردی و روی پام خوابیدی امیدوارم وضعیت بدتر نشه دوست دارم عزیزم 
28 فروردين 1397

علی و کلمات جدید

سلام گل پسرم  هرچند نق نقو شدی، اما هرروز کلمات بیشترین یاد میگیری و شیرین تر از روز قبل حرف میزنی.  چندتا کلمه ای که یادمه برات مینویسم   تللا حبِ ابه:حلواارده آم:خوراکی هان هان:ماشین هان هان توتو:ماشین کوچولو قاپلیس:آقا پلیس الاابکر:الله اکبر(نمازخوندن) قارقار:کلاغ آیییی:کارتون مهارتهای زندگی هینا:سینا هی دی:سی دی اِ بابا:ای بابا(موقع عصبانیت) آین:عینک یا آینه هاک:خاک آب باجی:تاب بازی ايجا اوجا:اینجا اونجا قت مامان بابا:تخت مامان بابا دیتی:کیتی دیتی من:ظرف غذای من   خلاصه،بعضی حرفاتو فقط خودم متوجه میشم   یه چیز دیگه اینکه بشدت از اسباب بازیهایی که صدا دارن میترسی ماشی...
22 فروردين 1397

پایان تعطیلات

سلام گل پسر مامان سیزدهمین روزفروردین هم گذشت و تعطیلات تموم شد روز سیزدهم رفتیم امامزاده.بابا هم رفتن یه کاری داشتن انجام بدن،شروع کردی به جیغ کشیدن و گفتی باباااااااااااییییییییییییی.هرکار کردم آروم نشدی تا بابایی اومدن. اما اخلاقت خیلی تلخ شده.هرجا بریم عصبانیم میکنی بس که غر میزنی و گریه میکنی امیدوارم بزرگتر میشی دوباره خوش اخلاق بشی 
14 فروردين 1397

سال۹۷

سلام گل پسرم چندروزیه که سال جدید شروع شده وحال وهوای بهار،حیاط خونه مون رو خیلی دلچسب کرده.شما و آبجی جونت هم از صبح تا ظهر توی حیاط مشغول خاک بازی و ماشین بازی هستین اما این روزا باز دوباره بهانه گیر شدی.جوری که من قید سفر نوروزی رو زدم.آخه شبا تا صبح یکسره نق میزنی.خوب نمیخوابی و اگر غذات دیر بشه غر میزنی اما درکل شیرین و دوست داشتنی هستی حرف زدنت هم خیلی بهتر شده.جمله های چندکلمه ای میسازی رنگ آبی رو.میشناسی به آبجی جون علاقه عجیبی داری جوری که بدون اون هیچکاری رو انجام نمیدی    کلمات جدید زیادی هم یادگرفتنی.درواقع هرچی آبجی جون میگه تکرار میکنی عصبی میشی میگی ای بابا میخوای صدام کنی ...
8 فروردين 1397
1