بهاران خجسته باد ...
اولین بهار عمرت،گل سی و سه روزه من،مقارن با نوروز۱۳۹۵ بود.سالی که هم درآغاز وهم در پایان، مزین به میلاد با برکت دختر پیامبر مهربانیمان است.هرچند که از این بهار ، چیزی بر لوح دلت نقش نمیبندد، اما برای ما شیرین تر از سال گذشته بود بخاطر حضورت. واما اندر حکایت سال نو: ساعت٦صبح، درتکاپو بودم برای انجام کارها و رسیدن به امامزاده اسیری بم ساعت ۷:۳۵ ، راه می افتیم ساعت۷:٤٥ ، درمسیر ، امواج رادیو ما را به صحن و سرای امام رئوف میبرد.اشکهایم، مهمان چشمانم میشوند.میبارند،بی وقفه. دلم تنگ صحن و سرای ارباب است. ملتمسانه ، سلامت تورا، و همه خانواده را میطلبم ساعت ۷:۵۷ ،هنوز نرسیده ایم. سه دقیقه مانده به سال نو وساعت۸:٠٠:۱۲ ، سال تح...